قوله تعالى: و إنْ منْ أهْل الْکتاب إلا لیوْمنن به قبْل موْته


روى ابو هریرة قال: قال النبی (ص): «لینزلن ابن مریم حکما عدلا، و لیقتلن الدجال، و لیقتلن الخنزیر، و لیکسرن الصلیب، و تکون السجدة واحدة لله رب العالمین». ثم قال ابو هریرة: فاقروا ان شئتم: و إنْ منْ أهْل الْکتاب إلا لیوْمنن به قبْل موْته الآیة.


گفته‏اند که: کتاب اینجا انجیل است، و اهل کتاب ترسایان‏اند که در عیسى غلو میکنند، و کافر میشوند. میگوید: هیچ ترسا نماند بوقت نزول عیسى از آسمان، که نه بوى ایمان آرد، و پیش از مرگ عیسى بپیغامبرى و بندگى وى گواهى دهد. و گفته‏اند که: اهل کتاب جهودان‏اند و ترسایان. و قیل: موْته کنایتست از آحاد ایشان. میگوید: هیچ نیست از جهودان و ترسایان که بوقت معاینه چون میمیرند، نه بعیسى ایمان آرند، و گویند پیغامبر است و بنده، لکن ایمان که بوقت معاینه بود سودى نکند، چنان که رب العزة گفت: فلمْ یک ینْفعهمْ إیمانهمْ لما رأوْا بأْسنا. قال ابن عباس: لا یموت یهودى و لا صاحب کتاب حتى یومن بعیسى، و ان احترق او غرق او سقط علیه جدار او اکله السبع. عکرمه گفت: ابن عباس را امتحان کردند، گفتند: اگر از بالا بزیر افتد، و هلاک شود، ایمان چگونه آرد؟ گفت: در هوا آن کلمه بگوید. گفتند: و اگر او را گردن بزنند چون ایمان آرد؟ گفت: زبان بآن میگرداند چندان که تواند. محمد بن على بن الحنفیة گفت: کسى که جهود باشد بوقت مرگ وى فریشتگان آیند، و بر روى و بر قفاى وى میزنند، و میگویند: اى عدو الله! نه عیسى پیغامبر بتو آمد و تو او را دروغ‏زن گرفتى؟ آن جهود گوید: آمنت انه عبد نبى. این بگوید، لکن سود ندارد، و ایمان باین وقت بکار نیاید. و همچنین ترسا را گویند: اى عدو الله! اتاک عیسى نبیا، فکذبت به، و زعمت انه الله او ابنه؟ ترسا ایمان آرد و گوید: انه عبد الله و رسوله، لکن بکار نیاید و سود ندارد. و قیل: «لیومنن به» یعود الى محمد (ص)، و «قبل موته» یعود الى الکتابى، و قیل: الأول یعود الى الله سبحانه، و الثانی الى الکتابى، و الصحیح ما سبق، اذ لیس فى الآیة الا ذکر عیسى (ع). و یوْم الْقیامة یکون علیْهمْ شهیدا على ان قد بلغ الرسالة، و اقر بالعبودیة على نفسه.


فبظلْم اى فبظلم طائفة، من الذین هادوا این ظلم آن است که نقض پیمان کردند، و بآیات خداى کافر شدند. رب العزة ایشان را بآن ظلم و بآن بغى عقوبت کرد، و چیزهاى حلال بر ایشان حرام کرد، و این تحریم آنجا است که گفت: و على الذین هادوا حرمْنا کل ذی ظفر الآیة. و درین آیت تقدیم و تأخیر است، و نظم آیت اینست: فبظلم من الذین هادوا و بصدهم عن سبیل الله و أخذهم الربوا و أکلهم اموال الناس بالباطل حرمنا علیهم طیبات احلت لهم، عقوبة لهم. میگوید: بآنکه ظلم کردند، و مردمان را از راه مصطفى و از راه خدا و از دین بر گردانیدند، و ربا ستدند، و مال مردم به بى‏حق و باطل خوردند، ما آن حلالها بر ایشان حرام کردیم، عقوبت ایشان را در دنیا، ایشان را این عقوبت کردیم، و در عقبى ایشان را عذابى دردنماى ساختیم. آن گه مومنان ایشان را چون عبد الله سلام و اصحاب وى مستثنى کرد، و گفت: لکن الراسخون فی الْعلْم منْهمْ یعنى فى علم کتابهم من الیهود، و الْموْمنون یعنى اصحاب النبی (ص)، یوْمنون بما أنْزل إلیْک یعنى القرآن، و ما أنْزل منْ قبْلک یعنى التوراة و الانجیل و الزبور.


و الْمقیمین الصلاة و در نصب مقیمین گفتند که نصب على المدح است، تفضیل اقامت صلاة را بر دیگر اعمال. این فضل و شرف از آن یافت که دیگر اعمال و احکام بواسطه جبرئیل ثابت گشت، و نماز شب معراج بى‏واسطه جبرئیل، مصطفى از حق گرفت جل جلاله. و گفته‏اند که: مقیمین مجرور است، معطوف بر ها و میم که در منْهمْ است، یعنى: منهم و من المقیمین الصلاة، یعنى الصلوات الخمس بوضوئها و وقتها و قیامها و قراءة القرآن فیها، و الرکوع و السجود و خشوعها و جمیع معالمها.


و الْموْتون الزکاة یعنى الزکاة المفروضة، و الْموْمنون بالله انه واحد لا شریک له، و الْیوْم الْآخر یعنى البعث الذى فیه جزاء الأعمال. أولئک سنوْتیهمْ بیاء قراءت حمزه، و بنون قراءت باقى، و الوجه فیهما قد سبق. و اجر عظیم بهشت است.


إنا أوْحیْنا إلیْک سبب نزول این آیت آن بود که رب العزة جل جلاله در شأن جهودان این آیت فرستاد: یسْئلک أهْل الْکتاب الآیة، و آن عیب و عوار ایشان، و آن فضایح اعمال ایشان درین آیات پیدا کرد. جهودان در خشم شدند، و یک زبان بیرون آمدند که: و ما انزل الله على بشر من شى‏ء، الله بهیچ بشر چیزى از کتب و صحف نفرستاد. و بعضى گفتند از ایشان که: پس از موسى بهیچ پیغامبر هیچ کتاب نفرستاد. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: إنا أوْحیْنا إلیْک کما أوْحیْنا إلى‏ نوح یا محمد ما بتو پیغام دادیم، و وحى فرستادیم هم چنان که پیغامبران گذشته را دادیم، سبیل تو در وحى هم سبیل ایشانست، و این بر جهودان حجت است، که ایشان دانسته بودند از تورات که رب العزة باین پیغامبران وحى فرستاد، و پیغام داد، و چنان که ایشان را پیغام داد، مصطفى را پیغام داد. و آن گه نوح را فرا پیش همگان داشت اگر چه از وى فاضلتر در انبیاء بودند، اما از بهر آن ذکر وى فرا پیش داشت که نوح، ابو البشر بود، کما قال عز و جل: و جعلْنا ذریته هم الْباقین. و اول پیغامبر از پیغامبران شریعت نوح بود، و اول کسى که دعوت کرد، و مشرکان را بیم داد نوح بود، و اول کسى که امت وى را عذاب کردند بدعاء وى، نوح بود، و معجزت وى در نفس وى بود، که وى را هزار سال عمر بود، که یکتاى موى وى سفید نگشت، و قوت وى ساقط نشد، و هیچ پیغامبر در دعوت آن مبالغت ننمود که نوح نمود، هم در شب دعوت کرد، هم در روز، هم در نهان، هم در آشکارا، و ذلک فى قوله تعالى: قال رب إنی دعوْت قوْمی لیْلا و نهارا، و قوله: ثم إنی دعوْتهمْ جهارا، ثم إنی أعْلنْت لهمْ و أسْررْت لهمْ إسْرارا. و هیچ کس در رنج خویش آن صبر نکرد که وى کرد، بروزى در چند بار وى را بزدندى، چنان که از هوش برفتى، چون بهوش باز آمدى هم چنان دعوت کردى، و در روش خویش مقام شکر داشت، که برترین مقام است. کما قال تعالى: إنه کان عبْدا شکورا.


و اول کسى که برستاخیز از خاک برآید بعد از مصطفى (ص)، نوح باشد، و رب العزة جل جلاله در کتاب خویش دو جایگه نوح را ثانى مصطفى کرد: یکى در گرفتن عهد و پیمان، و ذلک فى قوله تعالى: و إذْ أخذْنا من النبیین میثاقهمْ و منْک و منْ نوح. دیگر در پیغام و وحى، چنان که گفت: إنا أوْحیْنا إلیْک کما أوْحیْنا إلى‏ نوح. یقال: سمى نوحا لانه ناح على نفسه. و «ابراهیم» نام عبرى است، و بیان آن در سورة البقرة رفت، و «اسماعیل»، مجاهد گفت: مادر وى آن گه که وى را بزاد از رنج زادن این کلمت بگفت: «اسمع یا رب». وحى آمد بوى: «قد سمع ایل»، پس وى را ازین کلمه نام نهاد اسماعیل. و گفته‏اند: اسحاق ضحاک است، و نوح، فرج، و ایوب، سعید، و یوسف، زیاد، و یعقوب، اسرائیل، و اسباط اولاد یعقوب‏اند دوازده: روبیل، و شمعون، و لاوى، و یهوذا، و یشخر، و دان، و ریالون، و تفثالى، و جاد، و اسر، و یوسف، و ابن یامین.


إنا أوْحیْنا إلیْک کما أوْحیْنا إلى‏ نوح و النبیین منْ بعْده این همچنانست که آنجا گفت: قلْ ما کنْت بدْعا من الرسل. جاى دیگر گفت: ما یقال لک إلا ما قدْ قیل للرسل منْ قبْلک.


و أوْحیْنا إلى‏ إبْراهیم و إسْماعیل و إسْحاق و یعْقوب و الْأسْباط اى اوحینا الیهم فى صحف ابراهیم. آن گه داود را از جهت آواز خوش بذکر زبور مخصوص کرد، و گفت: آتیْنا داود زبورا. داود هر گه که زبور خواندى از خوشى آواز وى خلقى جان بدادندى. مصطفى (ص) گفت بو موسى اشعرى را، از آنکه آواز وى خوش بود: «اعطیت مزمارا من مزامیر آل داود».


شبى بو موسى قرآن میخواند، و رسول خدا سماع میکرد. دیگر روز وى را گفت: «لو رأیتنى البارحة و أنا اسمع لقراءتک»! فقال: اما و الله یا رسول الله! لو علمت انک تسمع لحبرته تحبیرا.


بو عثمان نهدى گفت: هرگز آواز هیچ مزمار خوشتر از آواز بو موسى‏نشنیده‏ام، در نماز بامداد ما را امامى میکرد، و خواستیم که سورة البقرة خواندى، یا در قراءت بیفزودى، از بس که خوش میخواند.


و آتیْنا داود زبورا حمزة زبورا بضم «زا» خواند، و این را دو وجه است: یکى آنکه جمع زبر باشد بمعنى مزبور، مصدرى بجاى اسم نهاده. چنان که گویند: هذا ضرب الامیر، اى مضروبه، و هذا نسج الیمن، اى منسوجها، و چنان که مکتوب را کتاب گویند، و محسوب را حساب گویند. و روا باشد که آن را جمع کنند، و گر چه مصدر است، زیرا که بجاى اسم افتاده، نبینى که کتاب مصدر است در اصل، لکن چون بمعنى مکتوبست او را بر کتب جمع کنند. همچنین زبر را زبور جمع کنند، لوقوعه موقع الاسم، و هو المزبور، و ان کان فى الأصل مصدرا.


وجه دوم آنکه: احتمال دارد که زبور بضم جمع زبور باشد بفتح، و این جمعى باشد زوائد از آن حذف کرده، و بر خلاف حرکت اقتصار کرده، چنان که گویند: کروان و کروان، و ورشان و ورشان، و اسد و اسد، و فرس ورد و خیل ورد، و رجل ظریف و رجال ظروف. چون روا بود که اینها را چنین جمع کردند، همچنین ممتنع نباشد که زبور را بر زبور جمع کنند.


باقى «زبورا» خوانند، بفتح زا، و وجه این ظاهر است: فان زبور بمعنى مزبور، فعول بمعنى مفعولست، کرکوب بمعنى مرکوب. و زبور نامى است خاصه این کتاب را. و گفته‏اند: زبور صد و پنجاه سورة است که در آن ذکر حد نه، و حکم نه، و فریضه نه، و حلال و حرام نه.


و رسلا قدْ قصصْناهمْ علیْک این بآن فرو آمد که جهودان گفتند: رب العالمین ذکر پیغامبران کرد، و قصه ایشان با محمد بگفت، و کار موسى بر ما روشن نکرد، که الله با وى سخن گفت یا نگفت. رب العالمین این آیت فرستاد: و رسلا قدْ قصصْناهمْ علیْک منْ قبْل، میگوید: ما قصه پیغامبران بر تو خواندیم پیش ازین، یعنى در مکه در سورة الانعام، که نزول آن به مکه بود، و رسلا لمْ نقْصصْهمْ علیْک و پیغامبرانى هستند که ذکر ایشان نکردیم، و قصه ایشان بر تو نخواندیم. احتمال کند که ترک ذکر ایشان از آنست که نزدیک اهل کتاب در کتب ایشان ذکر و قصه آن پیغامبران نیست، پس در ذکر ایشان رسول را بر ایشان حجت نباشد.


آن گه گفت: و کلم الله موسى‏ تکْلیما و هو ابن اربعین سنة، لیلة النار مرة، و مرة اخرى یوم اعطى التوراة. میگوید: الله با موسى سخن گفت سخن گفتنى، بمصدر تأکید کرد، تا دانند که سخن گفتن با وى بى‏واسطه بود. و تخصیص موسى بتکلیم از میان دیگر پیغامبران، دلیل است که سخن گفتن با وى بر وجهى بود مهتر از آن وجه که با دیگران بود بواسطه.


روى الزهرى عن انس بن مالک (رض)، قال: قال رسول الله (ص): «کلم الله اخى موسى بمائة الف کلمة و أربعة و عشرین الف کلمة و ثلاث عشرة کلمة، فکأن الکلام من الله، و الاستماع من موسى. فلما ان هبط موسى الى الوادى لقیه ابلیس، قال له: یا موسى! من این اقبلت؟ قال: کلمنى ربى عز و جل. قال: یا موسى لا تفرح، فان الذى کلمک لیس هو الله. قال: فانطلق الله الوادى الذى کان علیه موسى، و هو یقول: یا موسى! لیطمئن قلبک فان الذى کلمک هو الله.


قال: ثم رجع موسى الى مکانه الذى کان اقبل منه، فعلم الله عز و جل لما رجع، فقال له: لم رجعت یا موسى؟ قال موسى: الهى و سیدى! انت کلمتنى ام غیرک فیما بینى و بینک؟ قال الله: یا موسى! أنا کلمتک فما بینى و بینک ترجمان».


و عن ابى هریرة، قال: قال رسول الله (ص): «لما کلم الله موسى کان یبصر دبیب النمل على الصفا فى اللیلة المظلمة من مسیرة عشرة فراسخ».


و عن ابن مسعود، قال: قال رسول الله (ص): کلم الله موسى و کانت علیه جبة صوف، و کساء صوف، و سراویل صوف، و عمامة صوف، و نعلاه جلد حمار غیر ذکى.


و بدان که اول کسى که در اسلام انکار کرد که الله با موسى سخن گفت، سخن مسموع بى‏واسطه، جعد درهم بود، بروزگار هشام بن عبد الملک بن مروان. هشام علماء وقت را جمع کرد بواسطه، و جعد را حاضر کردند تا خود چه میگوید. جعد بر آن انکار اصرار نمود، علما همه متفق شدند که گوینده این سخن زندیق است، و معتقد این بر باطل، که در آن رد قرآن است، و تکذیب شرع. پس هشام بن عبد الملک روز عید اضحى وى را حاضر کرد، و خلق را پند داد، و قربان فرمود، و گفت: ارجعوا و ضحوا تقبل الله منکم، فانى مضح بالجور من درهم، فانه زعم ان الله لم یکلم موسى تکلیما، و لم یتخذ ابراهیم خلیلا. ثم نزل، و ذبحه تحت المنبر بمحضر من الخاصة و العامة، فاستحسن الکل فعله، و قالوا: نفى الغل من الاسلام.


اما کلام در قرآن بر چهار وجه است: یکى آنست که خداى تعالى بخودى خود با بندگان گوید بى وحى، چنان که الله میگوید، و بنده میشنود، و سخن که با موسى گفت چنین بود. یقول الله تعالى: و کلم الله موسى‏ تکْلیما. نظیر این در سورة البقرة گفت: و قدْ کان فریق منْهمْ یسْمعون کلام الله یعنى: السبعین الذین سمعوا کلام الله. وجه دوم کلام خدا است بوحى، چون قرآن به مصطفى (ص) فرود آمده بوحى، و ذلک قوله تعالى: و إنْ أحد من الْمشْرکین اسْتجارک فأجرْه حتى یسْمع کلام الله یعنى القرآن. نظیر این در سورة الفتح گفت: یریدون أنْ یبدلوا کلام الله یعنى القرآن الذى اوحى الى محمد. وجه سیوم کلام است بمعنى علم و عجائب، چنان که گفت تعالى و تقدس: قلْ لوْ کان الْبحْر مدادا لکلمات ربی یعنى لعلم ربى و عجائبه. همانست که در سورة لقمان گفت: ما نفدتْ کلمات الله یعنى علم الله و عجائبه. وجه چهارم کلام خلق است بوقت مرگ ایشان، کلامى که آدمیان نشنوند، و ذلک فى قوله تعالى: کلا إنها کلمة هو قائلها، و لا یسمعها بنو آدم، لأن الکافر اذا عاین الملائکة آمن و ندم، و لا ینفعه الایمان و الندم.


رسلا مبشرین و منْذرین اعراب این همچنانست که اعراب و رسلا قدْ قصصْناهمْ، هر دو منصوب‏اند بنزع حرف خفض، یعنى اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و الى رسل. و روا باشد که نصب آن بفعلى مضمر بود یعنى: و ارسلنا رسلا مبشرین، یعنى بالثواب على الطاعة، و منذرین بالعقاب على المعصیة. میگوید: پیغامبران را فرستادیم ببشارت و نذارت، تا فردا نگویند: ما جاءنا منْ بشیر و لا نذیر، لوْ لا أرْسلْت إلیْنا رسولا، و این الزام بر معقول خلق است، که ایشان چنان دانند که گرفتن پیش از آگاه کردن بیداد است، و الله تعالى بر عقول حجت افکند، و پیش از آنکه آگاه کرد نگرفت، گفت: و ما کنا معذبین حتى نبْعث رسولا، جاى دیگر گفت: و ما کان ربک مهْلک الْقرى‏ حتى یبْعث فی أمها رسولا. و بحقیقت حجت الله راست پیش از ارسال رسل، و پس از آن بحجت آفریدگارى و خداوندى، که وى خداوندى است بوجود آرنده از عدم. رهى را از عدم بوجود آرد، بر آنکه با وى آن کند که خود خواهد، کس را با وى در آن سخن نیست. نه وى را خرید، یا از مالکى یافت، یا از مورثى میراث برد که در آن ملک حکمى را یا شرطى را فرا وى راهى بود.


لکن الله یشْهد این لکن استثنا از آن است که پیش ازین در قصه جهودان گفت: و کفْرهمْ بآیات الله، بآیات خداى کافر شدند، لکن خداى گواهى میدهد بآنچه فرو فرستاد بتو، یعنى قرآن. و گفته‏اند: سبب نزول این آیت آن بود که جهودان را از نبوت مصطفى (ص) پرسیدند، گفتند که: ما ندانیم و نشناسیم، و باین گواهى ندهیم. پس جماعتى از آن جهودان در پیش رسول خدا شدند. رسول گفت: اى و الله، شما دانسته‏اید که من رسول خدا ام. گفتند: ندانیم و نشناسیم و بدین گواهى ندهیم. خداى تعالى این آیت فرستاد: لکن الله یشْهد اى یبین بنبوتک، بما أنْزل إلیْک من القرآن و دلایله، لأن الشهادة تبیین. میگوید: خداى روشن گرداند بنبوت تو بآنچه فرو فرستاد بتو از قرآن و دلائل آن. أنْزله بعلْمه اى هو یعلم انک اهل لانزاله علیک، لقیامک به. فرو فرستاد بتو این قرآن بآنچه دانست که تو اهل آنى، و بجاى آنى. معنى دیگر: أنْزله بعلْمه اى انزل علیک فیه علمه بالخلق، و ما یسرون و ما یعلنون، و ما لهم فیه من لبینات و النور المبین، و قیل: أنْزله بعلْمه اى من علمه.


و الْملائکة یشْهدون میگوید: فریشتگان گواهى میدهند بنبوت تو یا محمد، اگر جهودان گواهى نمیدهند باکى نیست، و گواهى فریشتگان بقیام معجزه شناسند، هر که معجزه وى ظاهر گشت، فریشتگان بصدق وى گواهى دهند. و کفى‏ بالله شهیدا یقول: فلا شاهد افضل من الله. بأنه انزل علیک القرآن.


إن الذین کفروا یعنى بمحمد (ص) و القرآن: و صدوا الناس عن الاسلام، قدْ ضلوا ضلالا بعیدا اى طویلا.


إن الذین کفروا یعنى الیهود، و ظلموا محمدا (ص) بکتمان نعته، میگوید: آن جهودان که به محمد و قرآن کافر شدند، و به محمد ظلم کردند که نعت و صفت وى بپوشیدند، لمْ یکن الله لیغْفر لهمْ خداى بر آن نیست که ایشان را بیامرزد، که در علم قدیم وى چنانست که ایشان در کفر میرند. و لا لیهْدیهمْ طریقا


الى الهدى و الاسلام، و بآن نیست که ایشان را باسلام راه نماید. بلى راه جهودى که راه دوزخ است ایشان را نماید. خالدین فیها أبدا و کان ذلک على الله یسیرا. اى عذابهم على الله هین.